عنوان: “آسمان در چشمان تو”پارت ۱: آشنایی در باران

نویسنده احساساتی نویسنده احساساتی نویسنده احساساتی · 1403/11/18 18:16 · خواندن 1 دقیقه

این اولین داستانی هست که من نوشتم و ۲۵ پارت مد نظر گرفتم امید وارم ازم حمایت کنید💖

 

در یکی از روزهای بارانی سئول، جین سو، یک دانشجوی هنر، در حال قدم زدن در خیابانهای شلوغ شهر بود. باران به آرامی بر روی چتر رنگی‌اش می‌بارید و صدای چک‌چک آب بر روی زمین، او را به فکر وامی‌داشت. او همیشه عاشق باران بود زیرا به او احساس تنهایی و آرامش می‌داد.

 

در همین حین، متوجه دختری شد که در گوشه‌ای از پیاده‌رو ایستاده بود. او با چتر کوچکی، به نظر می‌رسید که به شدت نگران است. جین سو به سمت او رفت و پرسید: «آیا همه چیز خوب است؟»

 

دختر با چشمان بزرگ و معصومش به او نگاه کرد و گفت: من گم شده ام و نمیدانم چطور به خانه بروم. نام او سونگ هی بود، دختری از یک محله نزدیک که به تازگی به سئول آمده بود.

جین سو تصمیم گرفت به او کمک کند. او چترش را به سمت سونگ هی گرفت و گفت: «بیایید با هم برویم. من می‌توانم شما را به خانه برسانم.» سونگ با لبخند کوچک و شگفت‌زده‌ای به او نگاه کرد و قبول کرد.

این آشنایی ساده، سرآغازی بود برای داستانی از احساسات و ماجراهای غیرمنتظره.